دلم این چند روز برای خانه مان خیلی تنگ شده بود . به خانه که برمیگردی آغوش گرم مادر قشنگ ترین احساس در پاسخ به دلتنگیهاست . در و دیوار خانه مان برایم تازگی دارد ، اتاقم را دوست دارم با آن همه عکسهای جور واجور که به چار گوشه اش زده ام .
اینجا می توانم یک شب را به اندازه یکسال بخوابم ، نه از آن خوابهایی که فقط چشمت بسته باشد . خواب هم میبینم از همان خوابهای رنگی
بیچاره مادرم از سرخی چشمانش معلوم است گاهی برایم گریه هم میکند که خودم دوست ندارم اما مادر است دیگر . پدرم ولی زیاد دلتنگم نیست ، همان تاکید همیشگی سر زبانش است " مواظب خودت باش "
داداش کوچیکم که دلم برایش یک ذره میشود ، با دیدنم سرازیر میشود توی آغوشم . برایش سوغاتی کوچکی هم دارم که با دیدنش مرا رها میکند و انگاربیشتر دلتنگ سوغاتی بوده تا من
امروز را خوشحالم ، زیاد هم خوشحالم .
فردا را که نیستم بازهم دلتنگ امروز میشوم . خوشحالی امروزم را برای فردا هایم نگه میدارم
امروز که خوشحالی خوشحالم/فردا که میروی،دلت که میگیرد...
ایشالا سایه همه بالا سرِ همه باشه(ذیگه کلی گفتم)
ممنون از لطفت
امروز شنبه است... از جوجه سرباز نونوچه خبری نیست
شاید این جمعه بیاید... شاید
نه شما...
جوجه سرباز یه دونه غلط دارید... باید بگید... بیچاره مادرم از سرخی چشمانش نه چشمانم...
مامانتون گریه میکنه
امیدوارم جاتون هیچوقت خالی نباشه...
در پناه حق شاد باشید
مرسی از توووووووووووووووووووووو
. همش بخاطر اینه که تند تند مینویسم
خانم معلم اونم درستش کردم
سلام
امیدوارم زودتر تموم شه و داداش امیر ما مثل یه مرد بزرگ برگرده پیشمون
خدا از دهنت بشنوه
سلام همش خاطره میشه
برای بهتر دیدن عزیزانت یک فاصله لازم بود
موافقم باهات
سلام آخی چه غمگین ولی غصه نخور همش میشه خاطره موفق باشی عزیز
مسیییییییییییییییییییییییییی